هرکه از توحید بخود گفت، نه از توحید گفت توحید توئی! یگانه دو گانگی برگرفت، جان در توحید شرکست، زبان و دل به بیهودگی برآمد نیست، نابوده با هست بوده، در توحید حروف حجابست، رسوم از معلوم نه نایب است، رسوم در معلوم علت است، از عین توحید جز بعلت عبارت نتوان، آنچه گوید آن در دیدار است و حق در گفتار و علم و سخن نه آنست، حقیقت آن او است عبارت نه اویذ، زبان دران هیچیز است و عبارت خجل، آن نور است از آنجا نه کسب است از ایذر، بدیهه هیئت است ناگاه نگرد، تا اولیت غرق گردد در بحر وجود. الا کل شیٔ ما خلا اللّه باطل.