اقربا

معنی کلمه اقربا در لغت نامه دهخدا

اقربا. [ اَ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قریب که بمعنی خویشاوند است و آنچه بعض مردم بفتح راء و ضم راء خوانندغلط محض است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
ای صدر خاندان نبوت چو باب خویش
خورشید اقربا شدی و فخر دودمان.سوزنی.رجوع به اقرباء شود.

معنی کلمه اقربا در فرهنگ عمید

= قریب

معنی کلمه اقربا در فرهنگ فارسی

(صفت اسم ) جمع قریب نزدیکان خویشان خویشاوندان . توضیح در تداول بفتح رائ گویند و صحیح نیست .
جمع قربب که بمعنی خویشاوند است و آنچه بعض مردم بفتح رائ و ضم رائ خوانند غلط محض است .

جملاتی از کاربرد کلمه اقربا

گفتمش جز وفا ندیده ستم از تو نسبت به اقربا که منم
خفتند اقربا همه در خون خویشتن زین پس تویی به محنت و غم یار اهل بیت
تا بدیدار تو عید اقربا فرخ شود عیدی کاخ تو شد بر اهل دانش نور خند
گزارش طبقات ناصری — تألیف سال ۶۵۸ ق — دربارهٔ پرداختن یعقوب لیث به بازی «امیر و وزیر» نشانی قوی از قدمت ترنا بازی و اشاره به نام قدیم و مشهور این بازی دارد. بنا بر این گزارش، هر هفته یک روز یعقوب لیث و برادرانش و جمعی از بزرگان در موضعی بیرون از شهر سجستان «چنانچه معهود جوانان باشد به لعب و تماشا مشغول بودندی و امیر و وزیر می‌باختند». روزی «یعقوب به لعب و بازی امیر شده بود و بر هرکس از موالی و اقربا و برادران خود، اسمی از ارکان ملک نهاد»
تویی زی اقربا درویش ایمن تویی زی انبیا سلطان اعظم
از این ببعد باگواس با من‌تور دوست خودمانی گردید، هر دو عهد و پیمان کردند، که بی‌مشورت یکدیگر کاری نکنند و هر دو بقدری نزد اردشیر مقرب شدند که هیچکدام از اقربا و دوستان او این نزدیکی را نداشتند. پس از تسخیر بوباست دیگر شهرهای مصر از ترس تسلیم شدند. در این احوال نکتانبوس دوم پادشاه مصر در ممفیس بود و چون دید، که نمی‌تواند از پیشرفت‌های اردشیر مانع شود، از سلطنت دست کشیده، به حبشه گریخت و ثروت خود را هم بدانجا برد.
بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل بسی خطر نبود نیز عهد قربی را
مرد ریگش به اقربا نرسد گرچه هستند وارثان بسیار
چو روز قیامت گریزان شده پدر از پسر ، اقربا ز اقربا
از جفا یعنی حسینت را به دشت کربلا با تمام اقربا سر ز تیغ کین جدا سازند قوم مشرکین یا امیرالمومنین
نه آنجا اقربا ماند نه اسباب که فرزند عمل باشند انساب
1 - طایفه زندیه : از احفاد و اقربا و اقوام کریمخان زند هستند که مدت 50 سال در ایران سلطنت کردند
آه اگر یک روز در کنج رباطی ناگهان بی‌جمال دوستان و اقربا مهمان شویم