اقتدارگریزی

معنی کلمه اقتدارگریزی در فرهنگستان زبان و ادب

{anarchism} [جامعه شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل] نظریۀ سیاسی مبتنی بر مقابله با هرگونه اقتدار حکومتی
{anarchy} [جامعه شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل] بی نظمی و بی قانونی سیاسی و مقابله با اقتدار حکومتی

جملاتی از کاربرد کلمه اقتدارگریزی

بلانکی به تئوری‌های تاریخی و اجتماعی یا اقتصادی اهمیتی نمی‌داد، اما قلب و ذهن خود را مصروف انقلاب کارگری کرد. باور او بر انجام انقلاب توسط یک گروه زبده و به شدت سازماندهی شده کارگران بود. به طورکل جنبش کارگری در فرانسه تابع دو سنت بود: نخست سنت بلانکی و بابوف، یعنی سنت انجمن‌های مخفی و انقلابی و دیگری سنت سوسیالیستی و اقتدارگریزی (آنارشیستی) که از تعاونی‌ها و انجمن‌های همکاری و مانند آن حمایت کرد.
طبع بشر را بر اساس تفسیرهای گوناگون می‌توان ایستا یا پویا، خودخواهانه یا نوع دوستانه، عقلانی یا غیرعقلانی و کمال‌پذیر یا کمال ناپذیر تلقی کرد. با این حال از پیش هیچ معلوم نیست که چه تبعاتی از این فرضیات حاصل خواهد شد. هابز، بنتهام و ماکس اشترنر همگی انسان را موجودی خودخواه تلقی می‌کردند لیکن هابز راه حل را در حاکمیت مطلق جست و جو می‌کرد. بنتهام دموکراسی و حکومت نمایندگان را به عنوان راه حل عرضه می‌داشت و استیرنر اقتدارگریزی و آنارشی را.