افکنده سم

معنی کلمه افکنده سم در لغت نامه دهخدا

افکنده سم. [ اَ ک َ دَ / دِ س ُ ] ( ص مرکب ) کنایه از عجز و زاری بسیار باشد. ( برهان ) ( هفت قلزم ). عاجزگشته. زارگشته. ( ناظم الاطباء ) :
رخش بهرای زر بردن در پیش دیو
پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن.خاقانی.رخش علل در رهش افکنده سم
علت و معلول در آن هر دو گم.خاقانی.

معنی کلمه افکنده سم در فرهنگ فارسی

کنایه از عجز و زاری بسیار باشد

جملاتی از کاربرد کلمه افکنده سم

ناف شب آکنده ز مُشک لبش نعل مه افکنده سم مرکبش
دلدل دل ز سر خندق غم چون جهانم که بس افکنده سم است
رخش به هرای زر بردن در پیش دیو پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن