افور. [ اُ ] ( ع مص ) سخت دویدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). نیک دویدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سبکی و چالاکی نمودن در خدمت. ( منتهی الارب ). چستی نمودن در خدمت. ( آنندراج ). || دفع کردن. راندن. || سخت شدن گرما. ( منتهی الارب ). افور. [ اُ ] ( اِ ) آروغ. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ). || جغد. بوم. ( ناظم الاطباء ). مرغ کوف. ( شعوری ). و رجوع به تاریخ ایران باستان و فهرست آن و قاموس الاعلام ترکی شود.
معنی کلمه افور در فرهنگ فارسی
آروغ یا جغد
معنی کلمه افور در دانشنامه آزاد فارسی
اِفور (ephor) یکی از پنج قاضی که هر سال در اِسپارت قدیم و دیگر شهرهای دوری برگزیده می شدند. این منصب حدود ۷۰۰پ م وضع شد و تا قرن ۲پ م ادامه داشت. اِفورها بر دو پادشاه موروثی کنترل داشتند و بر مجامع اِسپارت ریاست می کردند.
جملاتی از کاربرد کلمه افور
خیلون (به یونانی: Χίλων یا Χείλων) (۵۶۰ پ. م) فرزند داماگتاس، از اهالی لاکدمونی، یکی از کسانی است که نامش در میان فرزانگانِ هفتگانهٔ یونان ثبت شده است. خیلون در خلال پنجاه و پنجمین یا پنجاه و ششمین المپیاد، به عنوان افور انتخاب شد. هنگامی که برادرش به این موضوع، به دلیل اینکه خودش مانند خیلون انتخاب نشده بود، اعتراض کرد، به برادرش گفت: «من بر خلافِ تو میدانم که چگونه در برابرِ بیعدالتی تسلیم شوم».
براسیداس پسر تلیس (Τέλλις) و آرگیلئونیس بود و اولین افتخارات خود را با نقش برجسته متون که توسط آتنیان محاصره شده بود (۴۳۱ قبل از میلاد) به دست آورد. در طول سال بعد، به نظر میرسد که او افور همنام بودهاست، و در سال ۴۲۹ قبل از میلاد او به عنوان یکی از سه مأمور برای مشاوره به دریاسالار کنموس فرستاده شد. او بهعنوان سهسالار خود را در حمله به موقعیت آتن در نبرد پیلوس متمایز کرد که طی آن به شدت مجروح شد