افقر. [ اَ ق َ ] ( ع ن تف ) درویش تر. تنگ دست تر. ( ناظم الاطباء ): ماافقره ؛ چه درویش و تنگ دست است او. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیازمندتر. فقیرتر. ( یادداشت مؤلف ): یقال افقر من العریان ؛ مقصود عریان بن شهلة طایی است که هرچه در طلب مال کوشید فقیرتر شد. ( از مجمع الامثال میدانی ).
جملاتی از کاربرد کلمه افقر
فقد السبب اوجب له اسم افقر و سهل له الطریق الی المسبب.