افشاندنی

معنی کلمه افشاندنی در لغت نامه دهخدا

افشاندنی. [ اَ دَ ] ( ص لیاقت ) قابل افشاندن. لایق افشاندن. و رجوع به افشاندن شود.

معنی کلمه افشاندنی در فرهنگ فارسی

حاصل عمل افشاندن عمل افشانده

جملاتی از کاربرد کلمه افشاندنی

چون چراغ صبح دارم نقد جان در آستین می توان کردن به دست افشاندنی بسمل مرا
وحشت ما از جهان موقوف دست افشاندنی است می کندآواره این دیوانه را سنگ دگر
به حسن بی زوال خویش چون خورشید می نازی نمی دانی که آه ما چه دست افشاندنی دارد
می توان رفت از فلک بیرون به دست افشاندنی در نگین دان تا به کی باشی حصاری چون نگین؟
به دست افشاندنی بی برگ می گردد نهال من ندارم حاصلی چون بید تا دامان برافشانم