افسوسی

معنی کلمه افسوسی در لغت نامه دهخدا

افسوسی. [ اَ ] ( ص نسبی ) اهل مسخره و شوخی :
آخر افسوسمان بیاید ازآنک
ملک در دست مشتی افسوسی است.انوری.

جملاتی از کاربرد کلمه افسوسی

نیست افسوسی گرم در راه عشقت رفت سر لیک صد افسوس از آن شوری که در سر داشتم
دست افسوسی است هر برگی در ایام خزان بوستان را پر کف افسوس دیدن مشکل است
ز استغنای نومیدیست با من دست افسوسی که ‌گر بر هم زنم نقش دو عالم پاک می‌سازم
جز پشیمانی ندارد حاصلی عمر دراز آه افسوسی است هر سطر از کتاب زندگی
ندامت ساقی‌ است اینجا به افسوسی قناعت ‌کن مگر دستی ‌که بر هم سوده باشی جام بردارد
به خون و خاک بر آید جهان افسوسی ز دست و پای در افتد قوای نفسانی
ز نقد عمر، به کف مانده زنگ افسوسی کنون که راه به سود و وزیان خود بردیم
روفوس افسوسی (به یونانی: Ῥοῦφος ὁ Ἐφέσιος) کالبدشناس و پزشک یونانی نیمه اول سده دوم میلادی بود که در زمان تراژان در امپراتوری روم و در مصر برآمد. روفوس پس از جالینوس، بزرگ‌ترین پزشک یونانی روم بود.
نمانده بود ز دل جز غبار افسوسی ز خواب بیخبریها چو هوشیار شدم
ز افسوسی‌که‌دارد عبرت خون شهید من حنایی می‌کند سودن‌کف دست نگارم را
حیف کز دنیا برون شد محتشم وز هیچ جا حیف و افسوسی نیامد بر زبان هیچ کس