افسر بر سر
معنی کلمه افسر بر سر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه افسر بر سر
خدای داد بدست خدایگانش چنان بجای افسر بر سر همی کند معجر
شد جهان تاریک در چشم، چو عشق تاج بخش از پر پروانه افسر بر سر آتش نهاد
صنم را گفت اینک افسر آمد چه مییایی که افسر بر سر برآمد
درد او دیده چو افسر بر سر درمان نهاد زهر او چون تیغ دل بر تارک تریاک زد