معنی کلمه افسانه کردن در لغت نامه دهخدا
ما را برندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه.حافظ.حزین افسانه کرد آخر بهر محفل غم دل را.حزین اصفهانی ( از ارمغان آصفی ). || سخن گفتن از :
نام تو گفتن نیارم لیک مقصودم توئی
گر حدیث بو و یا افسانه گل میکنم.جامی.و رجوع به افسانه شود.