افزون کردن

معنی کلمه افزون کردن در لغت نامه دهخدا

افزون کردن. [ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زیادت. زیاده. تزاید. مد. ( یادداشت دهخدا ). ازدیاد. رب. مزید. مزاده. مضاعفه. تضعیف. اضعاف. ( تاج المصادربیهقی ). مزز. ( منتهی الارب ). زید. زیادی. تضعیف. ( دهار ). و رجوع به افزون و ترکیبات آن شود :
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند.مولوی.شنیدم اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری از ارادت کم. ( گلستان ).
کسی با بدان نیکوئی چون کند
بدان را تحمل بد افزون کند.سعدی.دریاب عاشقان را کافزون کند صفا را
بشنو تو این سخن را کاین است یادگاری.سعدی.دگر خواست کافزون کند تخت و تاج
بیفزود بر مرد دهقان خراج.سعدی.بغیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن.صائب. || فربه شدن. چنانکه در این عبارت :
دهقان وکیل خود را گفت که مراخری بخر. اگر علف تمام شود صبر کند و اگر بسیار دهم افزون کند. ( از اسرارالتوحید ).

معنی کلمه افزون کردن در فرهنگ فارسی

زیادت زیاده تزاید مد

جملاتی از کاربرد کلمه افزون کردن

در همین اوضاع و احوال ایلک‌خانیان به فرارود تاختند و با تصرف بخارا و پایتخت سامانیان و سرزمین‌های جنوب آمودریا به عمر این دودمان پایان دادند و این باعث گردید سلطان محمود به استقلال کامل برسد. خلیفه عباسی نیز وی را مورد تأیید قرار داد. دوران سی و سه ساله حکومت محمود بیشتر به جنگ با دولت‌های پیرامون و افزون کردن متصرفاتش گذشت. وی در بیشتر این نبردها پیروز میدان بود و علت نیز علاوه بر استفاده وی از سپاه کارآمد و مجهز که ویژه توجه خود سلطان محمود به امور نظامی بود، درگیری‌ها و ضعف داخلی دولت‌های پیرامون نیز افزون بر علت شد که وی راحت‌تر به پیروزی برسد؛ مثلاً سلسله آل بویه دچار تجزیه شده بود و دولت آل زیار در محدوده گرگان حاکمیت ضعیفی داشت.