معنی کلمه افریقی در لغت نامه دهخدا
افریقی. [ اِ ] ( اِخ ) سحنون بن سعید التنوخی مکنی به ابوسعید از فقهای اصحاب مالک که مدتی با او مجالست داشت و مذهب مالکی بوسیله وی در مغرب انتشار یافت. او در ماه رجب سال دویست و چهل یا چهل و یک درگذشت. ( از لباب الانساب ).
افریقی. [ اِ ] ( اِخ ) محمدبن احمد ملقب به المتیم و مکنی به ابوالحسن. او راست : کتاب اشعار الندماء وکتاب الانتصار للمتنبی و جز آن. او را دیوان اشعار بزرگی نیز هست ، من او را در بخارا بحال شیخوخت و در سیمای اهل حرف دیدم. او متطبب بود و از نجوم نیز اطلاع داشت لیکن پیشه ای که بدان اعتماد داشت شاعری بود و از اشعار خودش که بر من انشاد کرد؛ ابیات زیر بود:
و فتیة ادباء ما علمتهم
شبهتهم بنجوم اللیل اذ نجموا.
و نیز ابیات زیر از اشعار اوست که بر من انشاد کرد:
تلوم علی ترکی الصلوة حلیلتی
فقلت اغربی عن ناظری انت طالق
فواﷲ لاصلیت للّه مفلسا
یصلی له الشیخ الجلیل وفائق.( از یتیمةالدهر ج 4 ص 81 ).که افریقی ار گم شد از رای و راه
ز بدبختی آورد بر خود سپاه.( گرشاسب نامه ص 226 ).