افروخته شدن

معنی کلمه افروخته شدن در لغت نامه دهخدا

افروخته شدن. [ اَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) روشن شدن. شعله ور گردیدن. شاد شدن. گلگون گردیدن. وقدة. توهج. وقد. توقد. وقود. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). سخت بخشم شدن. اضطرام. تضرم.( یادداشت دهخدا ). رجوع به افروختن و افروخته شود.
- افروخته شدن آتش ؛ شعله ور شدن و مشتعل گردیدن آن. تلهب. التهاب. ( منتهی الارب ). وهج. وقود. ثقوب. ثقابه. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به افروخته و افروختن شود.

معنی کلمه افروخته شدن در فرهنگ فارسی

روشن شدن شعله ور گردیدن

جملاتی از کاربرد کلمه افروخته شدن

تنوره با ایجاد یک جریان پایین به بالا، هوا را در زیر زغال‌ها به جریان می‌اندازد و از این روی موجب زودتر افروخته شدن آتش می‌شود.
وی در کابینه حکومت مجاهدین نخست به عنوان معاون اول وزارت کار و امور اجتماعی و سپس به عنوان سرپرست این وزارت ایفای وظیفه کرد و به عنوان یک شخصیت فعال و تأثیرگذار برای جلوگیری از افروخته شدن شعله‌های جنگ بین گروه‌های جهادی در کابل تلاش نمود. همچنین دکتر مدبر به نمایندگی از حزب حرکت اسلامی عضو کمیسیون نظامی احزاب جهادی در وزارت دفاع ملی بود.
وقتی باری ناگهان می‌میرد، پاگفورد در شوک مانده و صندلی خالی باری در شورای کلیسا به زودی باعث افروخته شدن شعله بزرگترین جنگی می‌شود که دهکده تاکنون بخود دیده‌است. به زودی سه نامزد به صف می‌شوند: مایلز مولیسون (پسر هوارد)؛ کالین وال (دوست باری)؛ و سیمون پرایس (برادر ناتنی باری).
خواجه عبدالله انصاری با فلاسفهٔ زمان خود و تفکرات آن‌ها موافق نبود و عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب جست و جو در تصوف از فتنهٔ عظیمی سخن می‌گوید که پس از آمدن یک واعظ با افکار فلسفی در ماه رمضان به هرات ایجاد شد و با افروخته شدن خشم پیر هرات از کلام وی، مردم بر واعظ شوریدند و خانه‌اش را آتش زدند.