افتدت

معنی کلمه افتدت در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
فدی (۱۴ بار)
عوض. یعنی عوضی که انسان از برای خود می‏دهد. همچنین است فدیه و فداء . گناهی بر آن دو نیست در آنچه زن آن را عوض داده مقصود آن است که زن چیزی در عوض طلاق گرفتن بدهد. . و بر آنان که به مشقت زیاد روزه می‏گیرند عوضی است و آن طعام فقیر است. . بندها را محکم کنید (و اسیر گیرید) و پس از آن منت نهید یا فدا وعوض گیرید (و آزادشان کنید). . «تُفادُوهُمْ» را بعضی «تفدوهم» خوانده‏اند طبرسی فرموده: وجه بین‏الاثنین بودن آن است که فعلی از جانب اسیر گیرنده واقع می‏شود و آن تحویل اسیر است و فعلی از جانب اسیر که دفع فدیه است یعنی: اگر آنها در حال اسارت پیش شما آمدند فدیه داده و آنها را آزاد می‏کنید حال آنکه اخراجشان بر شما حرام است. در قرآن فقط یکبار آمده که عوض را کسی از جانب دیگری بدهد. . رجوع شود به «ابراهیم» فصل قربانی.

جملاتی از کاربرد کلمه افتدت

چشم وی بر تو چشم تو بر وی نفتد ور نه افتدت در پی
بهر کجا گذران افگنی نظر، بینی بهر طرف نگران افتدت گذر، دانی
هر سر سر به مهر که در خاطر افتدت سرعت مکن به لوح بیانش نگاشتن
هیچ افتدت ای مه‌که به ما متفق آیی تا کشور هفت اقلیم گیریم به یک بار
گر زان دهن مراد سخن گفتن افتدت جز آفرین صدر اجل بر زبان مران
کم افتدت به قدم چون نزاری مسکین اگرچه به ز نزاری بود که بگزینی
گر هیچ از آن طرف گذری افتدت ز من خدمت بر و سلام بگوی و دعا رسان
نه همی افتدت مراد سفر نه همی آیدت نشاط غزا
چو در دشمنی جایی افتدت رای درآن دشمنی دوستی را بپای
هیچ افتدت امشب که بر افتادگی من رحم آری و بر کاهش جانم نفزائی