افتحار

معنی کلمه افتحار در لغت نامه دهخدا

افتحار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ازخود کردن کاری را. || از خود آوردن سخن ورأی را و پیروی ناکردن در آن کسی را. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کلام و رأی بنظر خود آوردن و در آن از کسی پیروی نکردن. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه افتحار در فرهنگ فارسی

از خود کردن کاری

جملاتی از کاربرد کلمه افتحار

"من مرزها و پویایی قدرت را کاملاً درک نکرده و به آن افتحار نمی‌کنم. من صادقانه می‌توانم بگویم که هرگز به عمد به شخص دیگری صدمه نزده‌ام. اما برای افراد آسیب دیده بسیار متاسفم. من همه انتقادات و اتهامات را بسیار جدی می‌گیرم و برای رسیدگی به آنها به دنبال مشاوره و راهنمایی خواهم بود. "