افتادگان. [ اُ دَ / دِ ] ( اِ ) ج ِ افتاده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به افتاده شود. || کنایه از مظلومان و پریشان شدگان باشد. ( آنندراج ) ( برهان ). کنایه از مظلومان پریشان وبیماران عاجز باشد. ( انجمن آرای ناصری ) : بخوشبوئی خاک افتادگان بخوشخوئی طبع آزادگان.نظامی.زبس افتادگان را داد میداد جهان را عدل نوشروان شد از یاد.نظامی.نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید که گر ز پای درآید کسش نگیرد دست.سعدی.ما خود افتادگان مسکینیم حاجت تیغبرکشیدن نیست.سعدی.آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری.حافظ.حذر کن ز آزار افتادگان.فتحعلی خان صبا.
معنی کلمه افتادگان در فرهنگ فارسی
کنایه از مظلومان و پریشان شدگان باشد .
جملاتی از کاربرد کلمه افتادگان
چه باشد گر برحمت دست گیری که تو افتادگان را دستگیری
گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا وعده افتادگان در پای تا کی افکنی
اما جهد کن تا دشمن نیندوزی، پس اگر دشمنت باشد مترس و دلتنگ مشو، که هر که را دشمن نبوَد دشمنکام بوَد. ولیکن در نهان و آشکارا از کار دشمن غافل مباش، و از بد کردن با او میآسای. دایم در تدبیر و مکر او باش و هیچوقت از حیلهٔ او ایمن مباش و از حال وی خود را روی پوشیده همیدار، تا درِ بلا و آفت و غفلت بر خود بسته باشی، تا زوی کار نباشد با دشمن دشمنی پیدا مکن و خویشتن به دشمن چنان نمای که اگر چه افتاده باشی با وی خویشتن را از افتادگان منمای به کردار نیک، اما به گفتارِ خوش، دل در دشمن مبند، اگر از دشمن شکّری یابی آن را شرنگی شناس، شعر:
ز چشم افتادگان را هم صبا محروم نگذارد مشام پیر کنعان، گل ز بوی پیرهن چیند
هزار شکر که بار دگر ز نخل قدت فتاد سایه بر افتادگان فقر و فنا
ای به دست مکرمت افتادگان را دستگیر وی ز فرط مرحمت بیچارگان را پایمرد
حق ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟ بوسه من کارها دارد به خاک پای تو
مدار مجلس افتادگان به او افتاد ستم به جام جم از ساغر سفال گذشت