اعیار

معنی کلمه اعیار در لغت نامه دهخدا

اعیار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَیر، خر وحشی باشد یا اهلی که اکثر به گورخر استعمال نمایند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ِ عَیر، خر هرچه باشد اهلی و یا وحشی و بیشتر در وحشی بکار رود. ( از اقرب الموارد ). عِیار. عُیور. عُیورَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عیر شود. || ( اِخ ) چند ستاره است روشن در گذرگاه سهیل. ( منتهی الارب ). ستاره ای چند درخشان است که در گذرگاه سهیل قرار دارند. ( از اقرب الموارد ).
اعیار. [ اِ ] ( ع مص ) عیر قرار دادن برای پیکان : اعیر النصل اعیاراً؛ عیر قرار داد برای پیکان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
اعیار. [ اَ ] ( اِخ ) هضبه ( پشته )هائیست در بلاد ضبه و نیز نام کوهی است ببلاد غضبان و گمان می برم [ یاقوت ] میان مدینه و فید قرار دارد. و در ابیات زیر ذکر آن آمده است :
لها بین اعیار الی البرک مربع
و دار و منها بالقفا متصیف.سکری.رعت منبت الضمران من سبل المعا
الی صلب اعیار ترن مساحله.جریر ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه اعیار در فرهنگ فارسی

هضبه هائیست در بلاد ضبه و نیز نام کوهی است ببلاد غضبان و گمان می برم میان مدینه و فید قرار دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه اعیار

انس با صحبت اعیار نگیرد هرگز هرکه را نور علی مونس جان خواهد بود
تا یار در دیار دل ما نزول کرد شمشیر منع بر سر اعیار آختیم
بهل که به نشود داغ دل زمرهم اعیار عتاب دوست بسی به که از رقیب عنایت