اعمال کردن

معنی کلمه اعمال کردن در لغت نامه دهخدا

اعمال کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بکار بستن. بکار انداختن. بکار بردن. عمل کردن.
- اعمال نفوذ کردن ؛ نفوذ و قدرت را بکار بستن. از مقام خود در انجام دادن کاری استفاده کردن. اعتبار و شخصیت خود را بکار بردن.

معنی کلمه اعمال کردن در فرهنگ فارسی

بکار بستن . بکار انداختن

جملاتی از کاربرد کلمه اعمال کردن

بعد از حل این مجموعه از معادلات، می‌توان از حالت‌های ورودی و خروجی بلوک‌ها برای استخراج ویژگی‌های برنامه در محدوده بلوک‌های پایه استفاده کرد. با اعمال کردن تابع انتقال هر عبارت به صورت جداگانه، می‌توان اطلاعات مطلوب را در هر نقطه از بلوک پایه به دست آورد.
یکی از کلیدهای باعث پیشرفت سرویس نرم‌افزاری توانایی سازندگان آن در عرضه یک قیمت رقابتی با نرم‌افزارهای در محل هست. این با منطق سنتی برای برون سپاری سیستم‌های فناوری اطلاعات استوار است، که اعمال کردن اقتصاد قابل تعمیم به عملیات برنامه را در بر می‌گیرد، به عنوان مثال، یک سرویس دهنده بیرونی شاید بتواند برنامه‌های بهتر، ارزانتر و مورد اطمینان بیشتر پیشنهاد می‌دهد.
برچسب‌های مالیاتی جاده و برچسب‌های قیمتی، اغلب آشکارساز دستکاری هستند، بدین معنا که نمی‌توان آن‌ها را یکباره و در طی یک قطعه برداشت. این امر باعث می‌شود که انتقال یک برچسب مالیاتی از یک ماشین به ماشین دیگر یا کندن برچسب قیمتی از یک کالای ارزان و اعمال کردن مجدد آن بر روی یک کالای گران، دشوار باشد.