اعتمید. [ اِ ت ِ ] ( از ع ، مص ) تکیه کردن بر پشت و وثوق و اطمینان. ( ناظم الاطباء ). همان اعتماد است که در فارسی الف ممال به یا شده است : گذشت آن کز آن چرخ با اعتمید چو شب دور باشی ز روز سفید.اثیر اخسیکتی.که دایم چو دارای با اعتمید شتابد سویم چون بمقصد امید.اثیر اخسیکتی.
جملاتی از کاربرد کلمه اعتمید
اندر افتم از کمال اعتمید از عباد الله دارم بس امید
لیک بر شیری مکن هم اعتمید اندر آ در سایهٔ نخل امید
گفت دارم بر کریمان اعتمید نیستم ز اکرام ایشان ناامید
لیک بر شیری مکن هم اعتمید اندرآ در سایه نخل امید
در فکن در نیلش و کن اعتمید من ترا با وی رسانم رو سپید