اشگرف

معنی کلمه اشگرف در لغت نامه دهخدا

اشگرف. [ اَ گ َ / اِ گ َ ] ( ص ) نیکو و خوش آینده. ( برهان ). نیکو و خوش. ( غیاث ). خوب و بدیع و نیکو و آنرا شگرف نیز گویند. ( انجمن آرای ناصری ). خوب و بدیع وخوش آیند. ( فرهنگ نظام ). نیکو و خوش آیند. ( ناظم الاطباء ). خوب و بدیع و نیکو و خوش آینده و آنرا شگرف نیز گویند. ( آنندراج ). || ( اِ ) شأن و شوکت و عظمت. شأن و شوکت و حشمت. ( برهان ). شأن و شوکت. ( غیاث ) . شأن و شوکت و عظمت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). و رجوع به شگرف شود.
|| ( ص ) بزرگ مرتبه. مخفف آن شگرف در فارسی مستعمل است ، اما در پهلوی اشگرف با الف بود. ( فرهنگ نظام ). بزرگ و عظیم. ( رشیدی ) ( غیاث ) . ستبر و قوی و گنده و بزرگ. ( برهان ). ستبر و گنده و بزرگ. ( ناظم الاطباء ). قوی. ( غیاث ) . چست و چابک :
قصه آن آبگیر است ای عنود
که دراو سه ماهی اشگرف بود.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسون دفتر4 بیت 2202 ).
|| قوی. ( غیاث ).

معنی کلمه اشگرف در فرهنگ عمید

= شگرف

جملاتی از کاربرد کلمه اشگرف

قصهٔ آن آبگیرست ای عنود که درو سه ماهی اشگرف بود
مار استادست بر سینه چو مرگ در دهانش بهر صید اشگرف برگ
تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را