اشگ
معنی کلمه اشگ در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اشگ
کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار کرد چون تبت هوا را بوی باد مشگ پال
ز سیل اشگ میسازم خراب این عالم دل را برای خویش پیدا میکنم ویرانه در صحرا
همه شب اشگ میریزم ز سوز آتش شوقش بود رحم آبدش روزی بچشم اشگبار من
لابهها کرد پیش او بسیار اشگ ریزان بسوز و نالۀ زار
زین اشگ روان کز فراق رویت بگذشته ز دامن خبر نداری
تا کی بود ز عشق رخم زرد و اشگ سرخ تا کی بود ز هجر لبم خشک و دیده تر
ماناست به اشگ محتشم کز تف دل میجوشد و از درون برون میریزد
صائب از اشگ ندامت چون نداری بهره ای شستشوی نامه را با ابر احسانش گذار
دلا چو ابر بهاری به نوحه و زاری به بار اشگ جگر گون ز دیده پرنم
رخش افغان را عنان در ابتلای من دهید اشگ خونین را روان در ماجرای من کنید