اشکسته

معنی کلمه اشکسته در لغت نامه دهخدا

اشکسته. [ اِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) شکسته. بشکسته. مکسور. مکسّر :
دست اشکسته برآرد در دعا
سوی اشکسته برد قفل جدا.مولوی.جبر چبود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگ بگسسته را.مولوی.|| ( اِ ) در تداول خراسان ، تپه و ماهور یا زمین پر تپه و ماهور. مأخوذ از معنی لغوی شکسته بمعنی چین وشکن دار. ( حاشیه فیاض بر تاریخ بیهقی ص 695 ) : بندها براند تا از آن اشکسته ها به صحرای باورد رسیدیم. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ). گوسفندان را به اشکسته کوهی راند، داود بر آن کوه شد.( تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 28 ).

معنی کلمه اشکسته در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) شکسته ۲ - ( اسم ) تپه و ماهور زمین پر تپه و ماهور .

جملاتی از کاربرد کلمه اشکسته

مکن شاهدی دعوی شعر دیگر که نظمت چو بیتیست اشکسته بسته
زدی بر هم بسی ز اشکسته بالان آشیانها را بر افکندی بسی از بینوایان خانمانها را
چو خال رخ دوست سودازده چو زلفت نگارا دل اشکسته ایم
نی شکر اشکسته شد آنگه ز لعلت کام یافت زین سبب اِشکَستِگان را از دل و جان بنده‌ام
چون شکسته می‌رهد اشکسته شو امن در فقرست اندر فقر رو
در اگر چه خرد و اشکسته شود توتیای دیدهٔ خسته شود
هان ای دل اشکسته گردوست خوهد خود را از بهر رضای او صد بار دگر بشکن
ای بسا نعلی که وارون بسته شد شیشهٔ امن نفوس اشکسته شد
دست بر دیگ نوی چون زد فتی وقت بخریدن بدید اشکسته را
عهد کی از عهدهٔ پیمانه می‌آید برون توبه‌ها اشکسته از میخانه می‌آید برون