معنی کلمه اشکستن در لغت نامه دهخدا اشکستن. [ اِ ک َ ت َ ] ( مص ) شکستن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شکستن یعنی خرد کردن. ( شعوری ) : عذر طرازی که میر توبه ام اشکست نیست دروغ ترا خدای خریدار.ناصرخسرو.درد زه گر رنج آبستان بودبر جنین اشکستن زندان بود.مولوی.و رجوع به شکستن شود.
جملاتی از کاربرد کلمه اشکستن درد زه گر رنج آبستان بود بر جنین اشکستن زندان بود بط را ز اشکستن کشتی چه غم کشتیاش بر آب بس باشد قدم در آن اشکستگی او گر بدیدی ذوق اشکستن نه از مرهم بپرسیدی نه جویای دوایستی تیر مژگان تو چون هست در اشکستن خصم حاجتی نیست به تأیید و ظفر سلطان را بوک توبه بشکند آن سستخو در رسد شومی اشکستن درو