جملاتی از کاربرد کلمه اشک گلگون
از دفتر عشق هر که فردی دارد اشک گلگون و چهر زردی دارد
دید شمعی راکه با صد سوز ودرد اشک گلگون میرود بر روی زرد
یک دو روزی شد که چون گل غوطه در خون میزنی قرعه نازی به نام اشک گلگون میزنی
گر ببارد اشک گلگون دیدهٔ من دور نیست کاین گل رنگین دهد باغی که گلچینش تویی
بی نقش رویت رخسار زردم از اشک گلگون گشته منقش
به میدان چشم اشک گلگون فشاند تکاور به قصر پریدخت راند
در فراق رخ چو ماه و خورت رخ من شد ز اشک گلگون خون
من چگویم دل یغما ز محبت چون شد اشک گلگون و رخ زرد گواه دگر است
آنقدر من در فراقش اشک گلگون ریختم چون شفق خون میدمد از شام هجرانم هنوز
یاد آن فرصت که بر روی تو هنگام سحر از سرشک اشک گلگون میزدم جای گلاب!