اشک ریزان. [ اَ ] ( نف مرکب ) چشمی که اشک بسیار می افشاند. ( ناظم الاطباء ) : همه منکوب و پریشان و منخوب و اشکریزان و حیران. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 455 ). بریحان نثار اشکریزان بقرآن و چراغ صبح خیزان.نظامی.سلطان سریر صبح خیزان سرخیل سپاه اشکریزان.نظامی.آن کسانی که در آتشکده بینا شده اند اشک ریزان مرا جوش شرر میدانند.وحید ( از آنندراج ).
معنی کلمه اشک ریزان در فرهنگ فارسی
( صفت ) چشمی که اشک بسیارافشاند اشکباران .
جملاتی از کاربرد کلمه اشک ریزان
ز کوه بسیلا گریزان شدم به آرامگه اشک ریزان شدم
خوشا طالع اشک ریزان او که از دست نگذاشت دامان او
ز چشمش اشک ریزان شد چو باران همی لرزید چون برگ چناران
خامهٔ مژگان تر بیدل نکرد ایجاد خلق رنگها از کلک نقاش اشک ریزان رفتهاند
از جگر خوردن نمی دارند سیری، گر شود اشک ریزان ترا هرقطره دندان دگر
پادشاها بنده را در کار او کن زانک هست بر گناهم دیده از غم اشک ریزان چون غمام
آتش حوادث نیست، آفت سرای ما زانکه اشک ریزان را، رخت خانه سیلابست