اشکریز. [ اَ ] ( نف مرکب ) اشکبار. گریان. رجوع به اشکبار شود. چشمی که اشک بسیار می افشاند. ( ناظم الاطباء ). || عاشق. ( آنندراج ) : دیدی مرا بعید که چون بودم با چشم اشکریز و دل بریان.فرخی.خاک لرزید و درآمد در گریز گشت او لابه کنان و اشکریز. مولوی.
معنی کلمه اشک ریز در فرهنگ عمید
ویژگی چشمی که همواره اشک بریزد، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک بار، گریان.
معنی کلمه اشک ریز در فرهنگ فارسی
( اسم ) گریان اشکبار .
جملاتی از کاربرد کلمه اشک ریز
هر دیده ای چه شمع دل افروز اشک ریز هر سینه ای ز داغ جهانسوز لاله زار
دامنم شد چشمه ساری بسکه از شوقت ز چشم اشک ریز و اشکبارم یا امیر المؤمنین
عزیز من به خدا جز تو یک عزیز ندارم رفیق هجر تو جز اشک ریز ندارم
سپس گفت با خواهر اشک ریز که ای دخت زهرای حورا کنیز
شمع صفت می روم سوخته و اشک ریز ای سر نورانیت شاهد حالات ما