اشک روان

معنی کلمه اشک روان در لغت نامه دهخدا

اشک روان. [ اَ ک ِ رَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک جاری. دمع منسحق. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه اشک روان در فرهنگ فارسی

اشک جاری دمع منسحق

جملاتی از کاربرد کلمه اشک روان

چیست خاک در میخانه که هر اهل نظر بروی از اشک روان آب زد و از مژه رفت
ناله زار زیر و بم اشک روان دمبدم سوخت نشاط خاطر و ریخت بجامم آب غم
فرو ریخت از دیده اشک روان برو دامنش گشت پر ارغوان
ترسم که کند فاش دگر راز نهانرا از دیده که میریزدم این اشک روان را
رفیق، اشک روان گاه رفتنش بسجود عصایش، از علم دود آه وقت قیام
با چشم من این اشک روان را چه فتادست با جان من این سوز نهان را چه فتادست
خرم آنروز که دیوانه وش اندر طلبت با دو صد سلسله از اشک روان برخیزم
چهل سال جاکرد در گوشه ای نبودش جز اشک روان توشه ای
هر گه که ز بازار روی جانب خانه چون اشک روان گردم و گیرم سر راهت
یاد آرم تشنگی های حسین و اهل بیتش وز دو چشم خود روان سازم شط اشک روان را