جملاتی از کاربرد کلمه اشک تاک
تخم حرص ما ندارد ریشه در ریگ روان ما به اشک تاک کشت خویشتن راتر کنیم
چه زنگ از خاطر من دیده نمناک بردارد؟ چه گرد از روی برگ تاک، اشک تاک بردارد؟
به اشک تاک دل باغبان نمی سوزد سرشک ما به دل چرخ کی اثر دارد؟
حسنش همان به ساغر می جلوه می کند از اشک تاک اگر چه بسی باصفا ترم
در زیر بار مهره گل نیست دست ما ز اشک تاک سبحه کند می پرست ما
به اشک تاک بشویید زخمهای مرا که شیشه بر سر من خشکی خمار شکست
زمی چشم و دل نادیده من سیر می گردد اگر ریگ روان سیراب از اشک تاک خواهد شد
درین گلشن نکردم در رعایت هیچ تقصیری ز اشک تاک دایم آب در پای کدو کردم