معنی کلمه اشناب در لغت نامه دهخدا
زمین را خون چنان غرقاب میکرد
که ماهی زمین اشناب میکرد.عطار ( از رشیدی ) ( از فرهنگ ضیاء ).دو استاد سپاهانی به اشناب
برون بردند جان از دست غرقاب.عطار ( از شعوری ) ( از فرهنگ نظام ).و رجوع به آشنا و اشنا و اشناو و اشناه و شنا شود.