اسکندرانی

معنی کلمه اسکندرانی در لغت نامه دهخدا

اسکندرانی. [ اِ ک َ دَ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به اسکندریه. ( سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند :
اگر اسکندری دنیای فانی
کند بر تو کفن اسکندرانی.عطار ( اسرارنامه ).از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی بخدمت علاءالملک [ ملک ] الامراء و الوزراء ابوبکر الجامجی رحمه اﷲ خدمتی نوشتم و نظمی پرداختم ، چون در نظر مبارک او آمد مرا یک تخت جامه برد نیشابوری و دو تا اسکندرانی فرستاد، در شکر این لطف رباعی و قطعه ای بگفتم... و قطعه این است :
چو اسکندران را معین و وزیری
از آنم فرستادی اسکندرانی.( لباب الالباب ج 1 ص 250 ). || شعر شعرای اسکندریه . || شعر فرانسوی دارای دوازده هجا ، و آن در مائه سیزدهم م. دررمان اسکندر بکار رفته است.
- طریقه اسکندرانی ؛ طریقه ای از حکمت ممزوج بعرفان که آنرا افلاطونی نو نیز گویند و پیشوایان این طریقه فلوطن و اسکندر افرودیسی و فرفوریوس باشند. پس از مائه چهارم م. یعنی در واقع بعد از ارسطو و شاگردان او و معاصرین ایشان شهر آتن بلکه کلیه یونان از جهت علم و حکمت از رونق افتاد و از آن پس ارباب معرفت و هنر هر چند باز اکثر یونانی بودند، مجمع و محل جلوه و مجال ایشان اسکندریه بود، زیرا که بطالسه مصر که مؤسس دولت آنان یکی از سرداران اسکندر موسوم به بطلمیوس بود، در پایتخت خود یعنی اسکندریه بجمعآوری و تشویق اهل کمال اهتمام کردند و وسایل تحقیقات علمی را از کتابخانه و باغ نباتات و حیوانات و رصدخانه و غیرها از هر جهت برای آنان فراهم آوردند و حوزه علمی را گرم کردند. در مائه سوم و دوم ق.م. دارالعلم اسکندریه رونق تمام داشت اماپس از آن هم تا اوایل مائه چهارم م. دایر بود. دانشمندان نامی این دوره چه آنها که در اسکندریه بودند و چه معدودی که در اقطار دیگر زیست کرده اند با یونانیان سابق یک فرق بزرگ داشتند و آن این است که در یونان بیشتر اهل علم جامع علوم و فنون بودند و اهتمام خود را مصروف بیک رشته مخصوصی نمیکردند. در واقع ارسطو که آخرین ِ حکمای متقدمین است نخستین کسی است که تشعب و تفنن را در علوم فتح باب کرده است و لیکن او نیز خود جامع بوده و تخصص اختیار نکرده است. اما دانشمندان متأخر اکثر ذیفن بوده اند و هم خود را مصروف رشته های خاص کرده و آنها را بسط و توسعه داده اند و نتایج کارها و کوشش های ایشان است که معارف پروران اسلامی جمعآوری کرده و موضوع بحث و تحقیق ساخته و مکمل کرده و در رساله ها و کتب خود برشته تحریر و ثبت و ضبطدرآوردند و هنگامی که مردم اروپا توجه بعلم و معرفت کردند از آن مخزن و منبع استفاده کامل کردند.

معنی کلمه اسکندرانی در فرهنگ عمید

۱. از مردم اسکندریه.
۲. (اسم ) [قدیمی] نوعی پارچۀ لطیف که در اسکندریه بافته می شده: اگر اسکندری دنیای فانیت / کند بر تو کفن اسکندرانیت (عطار۱: ۱۹۲ ).

معنی کلمه اسکندرانی در فرهنگ فارسی

نحله ایست فلسفی که آنرا [ نوافلاطونی ] (ه. م . ) نیز گویند . پیشوایان آن فلوطین اسکندر را فرودیسی و فرفوریوس در اسکندریه می زیسته اند .
( صفت ) منسوب به اسکندریه . ۱ - اهل اسکندریه از مردم اسکندریه . ۲ - نوعی پارچ. لطیف بافت اسکندریه . ۳ - طریقهای ایست فلسفی .
محمد بن احمد طبیب نزیل دمشق وی در سال ۱۲۹۹ می زیسته است .

جملاتی از کاربرد کلمه اسکندرانی

لاتیشف به نقل از دیونیس اسکندرانی مورخ قرن دوم میلادی اقوام اطراف دریای مازندران را بدین ترتیب نام می‌برد: سکاها، اون‌ها، کاسپ‌ها، کادوس‌ها، آلبان‌ها، ماردها، تپورها و هیرکانی.
برای فیلون، تمایزات قومی بین مصریان و یهودیان از تمایزات بین یونانیان و یهودیان مهمتر است، زیرا مصریهای بومی اسکندریه از طبقه پایین جامعه بودند و عادات مضحکی داشتند. در همان زمان، آپیون یک اسکندرانی با نژاد احتمالاً مصری، از نزدیکی بین یهودیان و مصریان و دشمنی ذاتی بین یهودیان و یونانیان سخن گفت. آپیون بر این باور بود که یهودیان از مصریان نژاد گرفته‌اند، چیزی که ژوزفوس آن را انکار کرد. همان‌طور که فیلون خود می‌نویسد، هر دو جامعه عمل ختنه را انجام می‌دادند و برای باورهای ملی‌گرایانه و مذهبی خود شور و شوق نشان می‌دادند، اما بخش عمده هر دو جمعیت شهروند روم نبودند.
این رمان که در ۱۸۹۰ چاپ شد، داستان زاهدی مسیحی به نام پافنوس است که شیفتهٔ تائیس روسپی اسکندرانی می‌شود و به زهد چندساله اش پشت پا می‌زند.
در رُم بر این بیانیهٔ رسمی ابرو در هم کشیدند زیرا به‌طور ضمنی اشاره داشت که برتری رُم به‌خاطر اهمیتش به‌عنوان پایتختی دنیوی و حکومتی است. در این زمان اسقفان رُم ادعایی مطرح ساختند مبنی بر اینکه چون وارثان پطرس رسول‌اند، پس از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. این بیانیه در اسکندریه مایهٔ نارضایتی بیشتری شد چون کلیسای اسکندریه از دیرباز خود را دومین حوزهٔ مهم اسقفی پس از رُم می‌انگاشت. اسقفان بلندپرواز و بانفوذ اسکندریه، هر فرصتی را برای تحقیر اسقفان قسطنطنیه که به‌جز اقتدار تئوریک‌شان چندان نفوذی نداشتند، مغتنم می‌شمردند؛ و این در مناقشهٔ یوحنای زرین‌دهان حملهٔ سیریل اسکندرانی به نستوریوس و مناقشهٔ پس از شورای خلقیدون در سال ۴۵۱، مشهود است.
سرزمین سلمستان چنان گسترده بود که برای نمونه، جغرافیدان نامدار یونانی، بطلمیوس اسکندرانی، نام سلمستان آسیایی و سلمستان اروپایی را همچون دو گستره به هم پیوسته در جغرافیای خود یاد نموده‌است. سلمستان اروپایی با آنچه در آینده به دوک نشین بزرگ لیتوانی نام گرفت سازگاری بسیاری دارد.
او نبردهای نظامی خود و اقدامات سیاسی‌اش را به تفصیل در کتاب‌های خود با عنوان‌های خاطراتی در باب جنگ گالی[یادداشت ۸] و در باب جنگ داخلی[یادداشت ۹] نقل کرده‌است. مطالب متنوعی در باب زندگی او در آثار آپیانوس اسکندرانی، سوئتونیوس، پلوتارک، دیون کاسیوس و استرابون یافت می‌شوند. اطلاعات دیگری هم می‌توان در آثار غیرزندگی‌نامه‌ای معاصرینش یافت؛ برای نمونه در نامه‌ها و نطق‌های رقیب سیاسی او سیسرون، اشعار کاتولوس، و نوشته‌های تاریخی سالوستیوس.
کلمنت اسکندرانی، (۱۵۰ تا ۲۱۵ میلادی) از پدرانِ یونانی‌زبانِ کلیسای کاتولیک است. وی در سه نوشتارِ برانگیزاننده، مربی و جُنگ جملاتی از هراکلیتوس را نقل کرده‌است که بسیار سودمند هستند.