اسکت

معنی کلمه اسکت در لغت نامه دهخدا

اسکت. [ اِ ک َ / اَ ک َ ] ( ع اِ ) اسکة. یکی از اسکتان. ( منتهی الارب ). رجوع به اسکتان شود.
اسکت. [ اِ ک ُ ] ( اِخ ) ژان. رجوع به اری ژن شود.
اسکت. [اِ ک ُ ] ( اِخ ) والتر. رجوع به اسکات ( والتر ) شود.

جملاتی از کاربرد کلمه اسکت

گفتم که: « بشنو، رمزی ز بنده » گفتا که: « اسکت یا ذاالمقال »
جیمز در اسکت بزرگ شد. او در مدرسه گرامر آیلسبری تحصیل کرد و مدرک کارشناسی خود در رشته فلسفه را از دانشگاه ناتینگهام دریافت کرد. او در مدرسه تئاتر بریستول اولد ویک آموزش دید.
این کودک روی به عبد اللَّه منافق نهاد و گفت: ذلیل و قلیل و خوار و ناکس و ناچیز تویی و دشمن داشته قوم خود تویی و محمد (ص) عزیز است و کریم، بر خدای عزیز و همه مسلمانان او را دوست. عبد اللَّه بترسید، گفت: اسکت فانّما کنت العب.