اسفید

اسفید

معنی کلمه اسفید در لغت نامه دهخدا

اسفید. [ اِ ] ( ص ) اسپید. سپید. سفید. مقابل سیاه. || روشن. درخشان. تابان. رجوع به اسپید و سفید شود. || جزء مقدم بعض امکنه مانند اسفیدجوی و اسفیدچشمه و اسفیددز و اسفیددشت و اسفیدبان و اسفیدجان و اسفیدرودبار. و در «دراسفید» جزء مؤخر است.
اسفید. [ اِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان وزوا بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 18000 گزی شمال خاور مرکز بخش 4000 گزی راه فرعی طغرود به قاهان. سکنه 110 تن. سردسیر. آب از 3 رشته قنات. محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، میوه جات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق دولت آباد طغرود میتوان ماشین برد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12 ).

معنی کلمه اسفید در فرهنگ عمید

= سفید

معنی کلمه اسفید در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - سفید سپید ابیض مقابل سیاه اسود . ۲ - روشن درخشان
دهی در شرهستان قم

معنی کلمه اسفید در دانشنامه عمومی

اسفید (بام و صفی آباد). اسفید، روستایی در بخش مرکزی بخش بام و صفی آباد در استان خراسان شمالی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۶۲۵ نفر ( ۱۹۷ خانوار ) بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه اسفید

دفتر صوفی سواد و حرف نیست جز دل اسفید همچون برف نیست
گلستان دیدم اندر عشق رویت گل اسفید و زرد و ارغوان مست
نور او اسفید رنگ و رنگ رنگ گرد خود پیچیده بود آن پرده تنگ
چار نور آمد مرا در پیش راه نور سرخ و زرد و اسفید و سیاه
کن رها از عقده این خورشید را پرگشا این باز پر اسفید را
سرخ و اسفید و کبود و سیه و زرد یکی است گرچه در دیده ما چهره خوبان زیباست