اسراری

معنی کلمه اسراری در لغت نامه دهخدا

اسراری. [ اَ ] ( اِخ ) رجوع بفتاحی و ترجمه مجالس النفائس ص 188 و 189 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه اسراری

فنا کن خویشتن عطّار در جان که اسراری تو مر اسرار در جان
کاخی که وجود اوست مگر ای بدانایی گر طالب اسراری دم درکش و نادان باش
در سال ۱۳۴۲ فروغ فرخزاد برای چاپ کتاب شعر جدیدش - تولدی دیگر - به مروارید مراجعه کرد. سال ۱۳۴۵ بهرام بیضایی دنیای مطبوعاتی آقای اسراری را برای انتشار به مروارید سپرد. بدین ترتیب فعالیت انتشارات مروارید ادامه یافت و صدها کتاب در سالیان بعد منتشر کرد.
در میان جان ما و زلف عنبر بوی یار نیست اسراری که آن باد صبا داند که چیست
در هیچ سری مایهٔ اسراری نه کس را خبر از اندک و بسیاری نه
تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری تو سرده اسراری هم بی‌سر و بی‌پا را
شیرزاد در جستجوی ناشر یا مجلّه‌ای است که داستان‌هایش را چاپ کند. ولی کسی نمی‌پذیردش، حتّی اگر سخنش راست باشد که داستان‌های اسراری کار اوست. نام اسراری است که قیمت دارد. شیرزاد درمانده. حتّی به او کار حروفچینی هم نمی‌دهند، که الگوی بدی برای کارگرانِ حرف‌شنوست. او زمین می‌خورد.
می کشیدیم یکی ناله ی مستانه اگر بود گوش همه کس محرم اسراری چند
۷. رابینز، استیفن پی؛ و سنزو، دیوید ای. (۱۳۷۹). «مبانی مدیریت». ترجمه محمد اعرابی، محمدعلی حمیدرفیعی و بهروز اسراری ارشاد. تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
همین سالِ ۱۳۴۴، پیش از نمایشِ پهلوان اکبر می‌میرد، در جریانِ نمایش‌های گروهِ هنرِ ملّی در آبادان، بیضایی با منیراعظم رامین‌فر، خواهرزادهٔ عبّاس جوانمرد و سپس‌تر از کارکنانِ انتشاراتِ دماوند، ازدواج کرد؛ که حاصلش سه فرزند به نام‌های نیلوفر (۱۳۴۵) و ارژنگ (۱۳۴۶، مرده در صدروزگی) و نگار (۱۳۵۱) بود. نمایشنامهٔ دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نیز کارِ همین سال است.
بصیرت را بصیرت تو حقیقت را حقیقت تو تو نور نور اسراری تو روح روح را جانی
دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نمایشنامه‌ای است در هفت صحنه از بهرام بیضایی، نوشته به سالِ ۱۳۴۴. بیضایی در این نمایشنامه مسئلهٔ نویسندگی و مالکیّتِ سخن و مطبوعات آزاد را برمی‌رسد.
مرکز پرگار اسراری‌، به ضبط خویش کوش ورنه تا گردید رنگت گردش افلاک نیست
بعد از عضویت کاخ، دو سال به خدمت سربازی رفتم. اما در این مدت از بازیگری و کارگردانی در تئاتر کوتاهی نکردم. مطالعه کردم… نمایشنامه‌های زیادی خوندم و تحقیق کردم و با نوشته‌ها و نمایشنامه‌های استاد بهرام بیضایی آشنا شدم و شیفته ایشان شدم و چندین نمایشنامه از ایشان کارگردانی کردم. مثل: در حضور باد – عروسکها – پهلوان اکبر می‌میرد (دستیار کارگردان) دنیای مطبوعاتی آقای اسراری، نمایشنامه مترسک‌ها در شب که در سال ۱۳۵۴ در جشنواره سراسری کاخهای جوانان مقام بهترین کارگردانی را نصیب من کرد.
چه اسراری که در هر دو جهان هست چه لذاتی که پیدا و نهان هست
داستان فیلم در مورد یک سایه‌نویس بریتانیایی (یوان مک‌گرگور) است که قرار است تا کتاب خاطرات نخست‌وزیر پیشین انگلستان را کامل کند. در طی این کار به اسراری پی‌می‌برد که زندگی‌اش را به خطر می‌اندازد…
در رجال کشی آمده جابر به محمد باقر گفته است: «شما اسراری را به من آموخته‌اید که برای من سنگین است تا حدی که حالتی شبیه جنون به من دست می‌دهد» و محمد باقر در پاسخ به او چنین توصیه کرده‌است: «به صحرا برو و گودالی بساز و اسراری که از ما شنیده‌ای را با آن گودال بازگو کن».
سرانجام در مأموریتی بسیار سخت، که قرار است اسراری از یک سفیر در فرانسه دزیده شود همه چیز به خوبی پیش نمی‌رود.
نماند نی عبارت نی اشارات نه اسراری بماند نی بیانی
مدیر: فقط جهانگیر اسراری نویسندهٔ اون داستانهاست. آیا تو او هستی؟شیرزاد: خود شما گفتید خیال کن این اسم مستعار توست!مدیر: من فقط گفتم خیال کن!