استغنی

معنی کلمه استغنی در لغت نامه دهخدا

استغنی. [ اِ ت ِ ] ( از ع ، مص ) مماله استغناء :
گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین
ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی.منوچهری.

جملاتی از کاربرد کلمه استغنی

یحیی گفت: خوشتر از این ده، دل آنکس است که ازین ده فارغ است. استغنی بالمَلِک عن المُلک.
و روی انه قال «من استعفّ اعفه اللَّه، و من استغنی اغناه اللَّه، و من سألنا لم ندّ خر عنه شیئا نجده»
پس سیم وادیست آن معرفت پس چهارم وادی استغنی صفت
فروحی خط اقرارا برق الف اقرار و ان کان قد استغنی من الاقرار شمس الدین
جان برافشان در ره و دل کن نثار ورنه ز استغنی بگردانند کار
گرچه استغنی برون ز اندازه بود لطف او را نیز رویی تازه بود