اساقف

معنی کلمه اساقف در لغت نامه دهخدا

اساقف. [ اَ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ اسقف . اَساقِفه. مهتران و پیشوایان ترسایان.

جملاتی از کاربرد کلمه اساقف

یوزف به عنوان یک روشنفکر، دستور‌های فکری رهبانیت را تمسخر می‌کرد. در ۱۲ ژانویه ۱۷۸۲، دستور سکولاریزاسیون صادر شد؛ مطابق آن، صومعه‌سرا‌هایی بسته می‌شد که در امور تدریس یا طبابت فعالیت نداشت؛ حدود یک سوم صومعه‌‌سرا‌ها (۱۴۰ مکان) منحل و ثروتشان به بودجه مذهبی داده شد. تعداد راهبان مرد و زن از شصت و پنج هزار به بیست و هفت هزار کاهش یافت؛ و با فروش عظیم اراضی صومعه‌‌سرا، به مناطق تحت کنترل اساقف و کلیسا، و روحانیون سکولار کمک مالی شد.
طبقه روحانی از گرفتن عشریه محروم شدند و تدریس الهیات باید تحت نظارت حکومتی انجام می‌شد. اساقف مجبور بودند رسما سوگند وفاداری به سلطنت یاد کنند. همچنین محاکم مذهبی کلیسا منحل شد و ازدواج به عنوان عقد مدنی و خارج از حوزه قضایی کلیسا معین شد.