ازینکه

معنی کلمه ازینکه در لغت نامه دهخدا

ازینکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) رجوع به از اینکه شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ازینکه

گر بیابند ازینکه گفتم بهر خوش بود پادشا و خرّم شهر
معذور دار ازینکه درین راه مر مرا پروای تو نمانده ز شادی سلام تو
برایانت شهردار سابق سانفرانسیسکو با پریدن از قایق انسینال لحظاتی بعد ازینکه قایق سفرش را به آکلند ساعت ۹:۱۵ آغاز کرده بود، به زندگیش خاتمه داد. آقای برایانت هنگام خریداری بلیط متشنج و متزلزل بود و دروازه‌بان آخرین شخصی به نظر می‌رسد که با او صحبت کرده‌است.
چو از سر قلمم برگذشت آب سیاه سفینه ساز و میندیش ازینکه طوفانست
با ابر نسبت‌ کف راد تو کرد عقل غافل ازینکه ابر نه دارای این عطاست
زنی جوان ازینکه پدرش می‌خواهد مادرش را طلاق بدهد و با زنی دیگر ازدواج کند، بسیار پریشان است. زمانی احساساتش تغییر می‌کنند که عاشق مردی می‌شود که پسر عشق جدید پدرش است.