ازین گونه

معنی کلمه ازین گونه در لغت نامه دهخدا

ازین گونه. [ اَ گو ن َ / ن ِ ] ( ق مرکب ) مخفف از این گونه. ازاین قبیل. ازین سان. زین گونه ( مخفف آن ) :
همه مرزها کرد بی تاروپود
همی رفت ازین گونه تا کاسه رود.فردوسی.چنین داد پاسخ که ای شهریار
چه زین گونه جوئی همی کارزار.فردوسی.

جملاتی از کاربرد کلمه ازین گونه

بخت حافظ گر ازین گونه مدد خواهد کرد
به دز بر به جز من دگر کس نبود کجا داد دیان ازین گونه بود
به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر وگرنه حالش ازین گونه نیز در هم نیست
تو را این و دیگر ببایدت خورد نباید ازین گونه نیرنگ کرد
هیچ کس داشته ست ازین گونه معجزاتی علیک عین الله
پند گویا، هم ازین گونه خرابم بگذار که نمی آید ازین خسرو معماری دل
نوشیدنی ای که مانند راکی و تسیپورو تقطیر می‌شود، اما به جای آنیسون با ماستیک، یک صمغ درخت مخلوط شود را به عنوان ماستیکا می‌فروشند. به عنوان مثال در جزیره خیوس. اگر شراب حاصل ازین گونه انگورهای سفید در دسترس نباشد، به‌آسانی از انجیر تهیه می‌شود.
کردم خطر و بر سرِ کویِ تو گذشتم بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها
اگر من به جای تو می بودمی ازین گونه گفتار نشنودمی
زبان ببند ازین گونه گفت‌وگو میلی برآر دست دعا سوی بارگاه اله
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم مرا نداند ازین گونه کس که من دانم
زاد راه عاشقان اشک است و روی زرد و آه راه ازین گونه است بسم الله که دارم عزم راه