ازین سان

معنی کلمه ازین سان در لغت نامه دهخدا

ازین سان. [ اَ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف از این سان. از این گونه. از این قبیل. زینسان ( مخفف آن ) :
بود دانشومند و هم پهلوان
نبیند کسی پیر زینسان جوان.فردوسی.برین دشت ازینسان بکین آمدم
نه از بهر گاه و نگین آمدم.فردوسی.همه بوم ما را ازینسان بر است
اگر زر و سیم است اگرگوهر است.فردوسی.

معنی کلمه ازین سان در فرهنگ فارسی

از این گونه از این قبیل ازین سان .

جملاتی از کاربرد کلمه ازین سان

چونکه شاگردش ازین سان دید کار گفت:وقت فرصتست و اقتدار
نگویند مردان ازین سان گزاف هنر پیش باشد به میدان نه لاف
شهانشاه بحرین و آن عدن بگفتند ازین سان فراوان سخن
ز سوزن بگذرد بی شک تن چون ریسمان من اگر مقراض غم رانی ازین سان بر حریر دل
به گیتی کسی مرد ازین سان ندید نه از نامداران پیشی شنید
سیف فرغانی ازین سان که گدا کرد ترا؟ آن توانگر بمعالی که منش درویشم
پیوسته باد ازین سان ، جاه تو در ترقّی آسوده دولت تو، در ظلّ شاه طغول
وزّان با تصرف معیار دولتی ای تو بخاک جوهر ازین سان فروخته
چو رامین گفت ازین سان چند گفتار ز درد دل همی پیچید چون مار
جان ستاند هر که از وی داد خواست داد مظلومان ازین سان می‌دهد