معنی کلمه ازنان در لغت نامه دهخدا ازنان. [ اِ ] ( ع مص ) گمان بردن بکسی نیکی یا بدی را. || تهمت کردن. ( منتهی الارب ). اتهام.متهم کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). متهم گردانیدن. ( زوزنی ). تهمت زدن. تهمت افکندن. اتهام. زَن . زنون.
جملاتی از کاربرد کلمه ازنان رو نمی تابد ز حرص ازنان سوزن دار، سگ دیده های نرم را از تیزی دربان چه باک ؟ چو مردان راز با جان باز دیدند بکلّی خود طمع ازنان بریدند