معنی کلمه ارماث در لغت نامه دهخدا
تذکرت اخوان الصفاء تیمموا
فوارس سعد و استبد بهم جهلا
و دارت رَحی الملحاء فیها علیهم
فعادوا خیالا لم یطیقوا لها ثقلا
عَشیّةَ أرماث و نحن نذودهم
ذیادَ الهوافی عن مشاربها عکلا.
و عاصم بن عمرو التمیمی راست :
حمینا یوم أرماث حِمانا
و بعض القوم اولی بالجمال.( معجم البلدان ).
ارماث. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَمَث. || حبل ارماث ؛ رسن کهنه. ( منتهی الأرب ). ریسمان کهنه. || چیزهای از چوب ساخته شده که به آن برنشینند و بدریا روند. ( کنزاللغات ).
ارماث. [ اِ ] ( ع مص ) باقی گذاشتن در پستان ناقه شیر را. بقیه شیر دست بداشتن در پستان. ( تاج المصادر بیهقی ). || افزون گردانیدن. || نرم گردانیدن. ( منتهی الأرب ). || زاید از داده گرفتن. زائد گرفتن از آنچه داده باشد. ( منتهی الأرب ). || ارماث کسی را در مال او؛ باقی گذاشتن او را در مالش : ارمث فلان فی ماله و کذا فی ضرعه ؛ ابقی. ( تاج العروس ).