ارقب

معنی کلمه ارقب در لغت نامه دهخدا

ارقب. [ اَ ق َ ] ( ع ص ) ستبرگردن. مرد سطبرگردن. ( منتهی الأرب ). رَقبانی. گردن کلفت. بزرگ گردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). گردن ستبر. خرگردَن. || بزرگ زانو. ( مهذب الاسماء ). مؤنث : رَقْباء. ج ، رُقْب. ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الأرب ). اسد. || تیس جبلی. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الأدویه ). بز کوهی. || ( ن تف ) نعت تفضیلی از مراقبت. مراقبت تر. ارصد.
ارقب. [ اَ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ رَقَبه.

معنی کلمه ارقب در فرهنگ فارسی

ستبر گردن

جملاتی از کاربرد کلمه ارقب

وقفت بعبادان ارقب دجلة کمثل دمٍ قانٍ یسیلُ الی البحرِ