اربنجن

معنی کلمه اربنجن در لغت نامه دهخدا

اربنجن. [ اَ ب ِ ج َ ] ( اِخ ) شهرکیست از نواحی سغد از اعمال سمرقند و اغلب همزه را ساقط کنند و ربنجن گویند. از آنجاست ابوبکر احمدبن محمدبن موسی بن رجاء الأربنجنی که فقیه حنفی بود و بسال 369هَ. ق. وفات کرده است. ( معجم البلدان ). و رجوع به ربنجن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه اربنجن

حرشی پس از آنکه به اَربِنجَن (رَبِنجَن) رفت و دیواشتیچ را در آنجا به شیوه‌ای بی‌رحمانه کشت و جسد او را بر مدخل یکی از گورستانهای شهر آویخت و نامه‌ای بر آن نوشت که هر کس جسد را از آن محل بردارد، در مقابل، صد تن از مردم اربنجن را خواهد کشت. حرشی سپس سر دیواشتیچ را به عراق، و دست راست او را به تخارستان برای سلیمان‌بن‌ابی‌السری فرستاد.