اخفی

معنی کلمه اخفی در لغت نامه دهخدا

اخفی. [ اَ فا ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از خفی. خفی تر. پوشیده تر. مقابل اجلی : تعریف باخفی.
- امثال :
اخفی مما یخفی اللیل .
اخفی من الماء تَحت َالرﱡفَه.

معنی کلمه اخفی در فرهنگ عمید

خفی تر، پنهان تر، نهان تر، پوشیده تر.

معنی کلمه اخفی در فرهنگ فارسی

خفی تر، پنهان تر، نهان تر، پوشیده تر
پوشیده تر

معنی کلمه اخفی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُخْفِیَ: مخفی شده
ریشه کلمه:
خفی (۳۴ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه اخفی

یکی را هدیه ای از جانب حق که مثل آن در نزد ایشان در بهشت چیزی نیست و این است قول خدا که می فرماید: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین» یعنی «هیچ کس نمی داند چه چیزها از برای ایشان ذخیره شده است که دیده ها را روشن می کند» دوم سلام از جانب خدا بر ایشان، که علاوه بر هدیه می شود و این است که خدای می فرماید: «سلام قولا من رب رحیم» سوم اینکه خدای به ایشان خطاب می کند که من از شما راضیم و این از هدیه و سلام افضل است و این است قول خدای تعالی که «و رضوان من الله اکبر» یعنی «رضای خدا بالاتر است از نعمتی که دارند».
بدن او مقیم خطه خاک، و دل او مصاحب سکان عالم افلاک، بجز مراد خدا را نجوید و سخنی که نه از برای اوست نگوید، و راهی که نه به سوی اوست نپوید، تا برسد به مجاورت ملأ اعلا، و محرم گردد در محفل قرب مولی و بیابد آنچه را که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به هیچ خاطری خطور نکرده و ببیند آنچه را که در کتاب الهی اشاره به آن شده که «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین» یعنی «هیچ کس نمی داند آنچه ذخیره شده است از برای ایشان از چیزهائی که دیده ها را روشن می کند».
و قیل: هو طعام اعدّه اللَّه لاهل النّار و هو اعلم به هو بعض ما اخفی لهم، یقال: للنّار درکات و لکلّ درکة نوع طعام و شراب.
گفته‌اند که سرّ آنست که امروز در خود پنهان داری و اخفی آن است که فردا پنهان خواهی داشت از خلق. و گفته‌اند که سرّ آنست که بنده در نفس خود می‌داند و پنهان میدارد و اخفی آنست که اللَّه تعالی از بنده می‌داند و بنده از خود نمی‌داند.
یا حبیبی کیف اخفی حبکم عبرتی واش لسری فی الوری
ابن عباس گفت: السّر ما اسررت فی نفسک و اخفی ما لم یکن و هو کائن. سرّ اسرار بندگان است که اللَّه میداند و از وی هیچیز از آن پوشیده نه، و اخفی آنست که از عدم در وجود نیامده و اللَّه می‌داند که در وجود خواهد آمد، و داند که کی آید، و چون آید، و روا باشد که اخفی فعل ماضی بود، یعنی یعلم اسرار عباده. و اخفی سرّ نفسه عن خلقه. اسرار بندگان همه داند و سرّ خود خود داند با کس بنگوید و کس را بر آن اطلاع ندهد.