اختیارالدین

معنی کلمه اختیارالدین در لغت نامه دهخدا

اختیارالدین. [ اِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ( امیر... ) چون سلطان [ محمد خوارزمشاه ] بجزیره ٔآبسکون رسید سخت مسرور گردید و در آنجا تنها و بی وسیله معیشت میزیست و مرضش روزبروز رو به افزونی میرفت ، از مردم مازندران جمعی جهت او غذا و مایحتاج زندگی می آوردند و خیمه کوچکی نیز برای او زده بودند. روزی سلطان بر زبان راند که آرزوی اسبی دارم که گرداگرد این خیمه کوچک چرا کند، ملک تاج الدین حسن از سرهنگان او بشنید اسبی زرد تقدیم سلطان کرد در صورتی که سابقاً امیرآخور بزرگ او امیر اختیارالدین 30000 اسب در اصطبل داشت و میگفت اگر بخواهم میتوانم این مقدار را بدون صرف دیناری به 60000 رأس برسانم و این تاج الدین حسن را جلال الدین پسر سلطان بمرتبه امیری رسانید و استراباد و مضافات و قلاع آنرا به او واگذاشت.
و ظاهراً صاحب ترجمه همان اختیارالدین کشلو امیرآخور خوارزمشاه است که در وقت توجه چنگیزخان ببخارا یکی از سرداران عمده لشکر بخارا بود. ( ترجمه از سیرة جلال الدین تألیف محمد منشی نسوی ص 47 و 48 ) ( تاریخ مغول عباس اقبال ص 28 و 40 ).
اختیارالدین. [ اِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ( قلعه یا حصار... ) از قلاع غور. رجوع بحبط ج 2 ص 51، 56، 118، 138، 188، 192، 196، 201، 208، 210، 217، 218، 222، 223، 228، 229، 230، 231، 234، 238، 239، 258، 259، 273، 275 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 265 و 372 و 373 و 374 شود.
اختیارالدین. [ اِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ابن غیاث الدین الحسینی. از دانشمندان مائه نهم و دهم هجری ، و معاصر سلطان حسین بایقراست. وی قاضی هرات بود او راست : اساس الاقتباس ، کتاب مختصری است در امثال و حکم شامل اقتباسات لطیفه. این کتاب بخواهش بایقرا تألیف گردیده و بقول حاجی خلیفه آنرا در سلخ رجب سنه 897 هَ. ق. بپایان رسانیده است و در سنه 1298، در 198 صفحه ، در آستانه به اعتناء عبدالحافظ طائفی ، و در سنه 1323، در 173 صفحه ، در مطبعةالسعاده ٔمصر بطبع رسیده است. رجوع به معجم المطبوعات شود.
اختیارالدین. [ اِ رُدْ دی ] ( اِخ ) ایتکین ( ملک... ). خوندمیر در حبط ( ج 1 ص 417 )آرد: چون خبر گرفتاری سلطان رضیه بدهلی رسید امرا واشراف متفق گشته در روز دوشنبه بیست وهشتم ماه رمضان سنه خمس و ثلثین و ستمائه ( 635 هَ. ق. ) معزالدین بهرام شاه را پادشاه ساختند و در روز یکشنبه یازدهم شوال جمعی از اعیان لشکریان که بعد از واقعه رضیه متوجه دهلی شده بودند بمقصد رسیده ایشان نیز بشرط نیابت ملک اختیارالدین ایتکین دست بیعت بمعزالدین دادند... القصه چون اختیارالدین ایتکین در قبض و بسط و حل و عقد امور مملکت مطلق العنان شد به استصواب مهذب الدین محمد وزیر تمامی مهمات ملکی و مالی را فیصل میداد و سلطان بهرام شاه را از پادشاهی جز نامی نماند لاجرم در خفیه دو غلام ترک را بقتل او مأمور گردانید ایشان در روز دوشنبه هشتم محرم سنه ثمان و ثلثین و ستمائه ( 638 هَ. ق. ) در مجلسی که منهاج سراج وعظ میگفت بیک ناگاه خود را به ایتکین رسانیدند و بزخم سکین اورا از پای درآوردند. و رجوع به حبط ج 1 ص 418 شود.

معنی کلمه اختیارالدین در فرهنگ فارسی

از اکابر غور به عهد اولجایتو

معنی کلمه اختیارالدین در فرهنگ اسم ها

اسم: اختیارالدین (پسر) (عربی)
معنی: آن که دین او را انتخاب کرده است

جملاتی از کاربرد کلمه اختیارالدین

هرات شهری باستانی است و بناهای تاریخی بسیاری دارد. اسکندر مقدونی، ارگ هرات را که به قلعهٔ اختیارالدین هرات مشهور است، ساخته‌است و بنای عظیم آن اکنون یکی از کهن‌ترین و زیباترین اماکن هرات است. ایرانیان، ترکان، مغولان و ازبک‌ها برای تسخیر این قلعه جنگیده‌اند. در اواخر دورهٔ محمد ظاهر شاه و دوران سردار داود خان، بودجه‌ای برای بازسازی آن اختصاص دادند که در پایان دورهٔ داودخان دوباره احیا و بازسازی شد. برج و باروهای بزرگ این قلعه از دوردست‌ها دیده می‌شود.
در سال ۱۲۰۴ میلادی، اختیارالدین محمدبن بختیار خلجی، قطب‌الدین ایبک، حاکم بنگال، راجه، لکهن و سین را شکست داده زمام دولت را به‌دست خود گرفته و حکومت مسلمانان در بنگال را تشکیل داد، بدین سبب زبان فارسی وارد بنگال شد. حکام مسلمان از سال ۱۲۰۴ تا ۱۸۳۷ میلادی بر شبه‌قاره هند مسلط بودند و حدود ۶۳۳ سال بر بنگال نیز حکومت کردند. در این قرن‌ها زبان فارسی، زبان رسمی بنگال بود.
سپس با صلاحدید پدرش راهی کشور افغانستان شد تا در هرات در کنار عموزادگان دیگرش در پای حصار و در قلعه اختیارالدین به تحصیل بپردازد. سرشناس ترین هم درسش صلاح الدین فرزند مفتی سراج الدین بود.
«امیر اختیارالدین حسن، قَلَق و اضطرابی که در باب محاصرهٔ سیستان نموده، بی‌تکلّف معلوم داند که… امیر تیمور نویان نگذارد و نخواهد که لشکریان او متعرّض ممالک دوستان و مخلصان شوند و اگر گذارد، مع‌هذا، تأیید کردگار و دل استوار و بازوی کامگار و تیغ آبدار و لشکر جرّار نیزه‌گذار، در کار است. بسم‌الله اگر حریف مایی.