ابوعمره

معنی کلمه ابوعمره در لغت نامه دهخدا

ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( ع اِ مرکب ) گرسنگی. ( مهذب الاسماء ) ( السامی فی الاسامی ) ( منتهی الارب ). جوع. ( المزهر ). || فقر. سؤحال. ( المزهر ). افلاس. ( منتهی الارب ).
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) نام مردی شوم مثلی که بر هر قوم که فرودآمدی آفات و بلیّات از جنگ و قحط و وبا و مرگ بر آن قوم نازل شدی.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) از روات حدیث است و محمد بن یحیی بن حبان از او روایت کند.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) ابن محصن الانصاری والد عبدالرحمن. صحابی است.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) انصاری. صحابی است.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) انصاری. صحابی است و در حیات رسول درگذشت.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) انصاری نجاری. از بنی مالک بن نجار. صحابی است و در نام اوخلاف است وی بصفین در رکاب علی علیه السلام کشته شد.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوعمره

رویگری برای بازی در بوتیک (۱۳۸۲) نامزد دریافت تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن سینمای ایران شد. او در سال ۱۳۸۹ کیسان ابوعمره را در مجموعهٔ تلویزیونی مختارنامه به تصویر کشید. از دیگر نقش‌های مهم او بازی در نقش «فریدون احتشام» در سریال به کجا چنین شتابان (۱۳۸۸–۱۳۸۷) است.