ابوعقال

معنی کلمه ابوعقال در لغت نامه دهخدا

ابوعقال. [ اَ ع َ ] ( اِخ ) ابن علوان مغربی. یکی از زهاد و مشایخ اهل سلوک در مائه سیم. وی مجاور مکّه بود و صحبت ابوهارون اندلسی دریافته بود. مدفن او مکه و وفات وی در اواخر مائه سیم هَ. ق. است. رجوع به نامه دانشوران ج 2 ص 217 شود.
ابوعقال. [ اَ ع ِ ] ( اِخ ) الاغلبی. چهارمین ازملوک بنی الأغلب بتونس. از سال 223 تا 226 هَ. ق.
ابوعقال. [ اَ ع ِ ] ( اِخ ) سعیدبن محمدبن جریج قیروانی. رجوع به سعید... شود.
ابوعقال. [ اَ ع ِ ] ( اِخ ) هلال بن یزید. از روات است.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوعقال

از استاد بو عبدالرحمن سُلمی شنیدم که ابوعقال مغربی بمکّه آمد و بچهار سال طعام نخورد و شراب نخورد تا فرمان یافت.