ابوعتبه

معنی کلمه ابوعتبه در لغت نامه دهخدا

( ابوعتبة ) ابوعتبة. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) از روات حدیث است.او از سعیدبن جبیر و از وی ادریس اودی روایت کند.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن الاعتق. نام او بکر است و یزیدبن هارون از وی روایت کند و ابوعتبه از عطاء و بکربن عبد.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) احمدبن الفرج المعروف بالحجازی. او از بقیه و ابی حیوةبن شریح بن یزید روایت کند.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) اسماعیل بن عباس الحمصی. از روات حدیث است و از معویةبن یحیی روایت کند.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ( بئر... ) چاهی است برظاهر مدینه براه مکه. رجوع به ص 134 حبط ج 1 شود.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) بکربن الأعنق. از روات است و ابوعلی حنفی از او روایت کند.
ابوعتبه. [اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ضمرةبن حبیب. از روات حدیث است.
ابوعتبه. [ اَ ع َ ت َ ب َ ] ( اِخ ) عبادبن عباد الخواص. از روات حدیث است.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن یزیدبن جابر. از روات حدیث است.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) کندی حمصی.او از ابی امامه و از او معاویةبن صالح روایت کند.
ابوعتبه. [اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) مولی مروان. وی بصحبت عبداﷲبن معقل رسیده و عبداﷲبن الولید المعقل از او روایت کند.
ابوعتبه.[ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) مولی ولد مروان. از روات است.
ابوعتبه. [ اَ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ولیدبن ولیدبن سمره. از روات است.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوعتبه

مشهور آن است که نام سفیانی عثمان و نام پدرش عنبسه می‌باشد. و در برخی منابع نام پدرش عُیَینه آمده‌است. نام‌های دیگری نیز برای سفیانی در روایت و کتب نقل شده که از آن جمله حرب بن عنبسه، عنبسة بن مرة، عنبسة بن هند، عبداللَّه بن یزید، ابوعتبه، عروة بن محمد، و معاویة بن عتبه است.