ابوشریف

معنی کلمه ابوشریف در لغت نامه دهخدا

ابوشریف. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) بوشریف. یکی از قدمای شعرای ایران و از او در لغتنامه اسدی بیت ذیل شاهد آمده است :
بینی آن رود و آن بدیع سرود
بینی آن دست و بینی آن دستار.
و شاید این شاعر ابوشریف احمدبن علی ، مجلّدی جرجانی باشد.

معنی کلمه ابوشریف در فرهنگ فارسی

نام یکی از قدمای شعرای ایران

معنی کلمه ابوشریف در دانشنامه آزاد فارسی

اَبوشَریف (تهران ۱۳۱۸ش)
(نام اصلی: عباس آقازمانی) رجل انقلابی ایرانی و از پایه گذاران کمیته های انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. در ۱۳۴۴ش به جرم عضویت در حزب ملل اسلامی دستگیر و تا آبان ۱۳۴۶ در زندان قصر به سر برد. سپس از دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران مدرک کارشناسی گرفت. در ۱۳۴۶ گروه حزب الله را تأسیس کرد و بعد راهی برخی کشورهای خاورمیانه شد تا با انقلاب فلسطین ارتباط برقرار کند. در ۱۳۵۱ هنگام مراجعت به ایران دستگیر شد، اما پس از سه ماه توانست بگریزد و از طریق زاهدان به پاکستان و سپس اروپا رفت. مدتی بعد راهی لبنان شد و در اردوگاه های فلسطینی آموزش چریکی دید. او اولین فرماندۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و مدتی نیز به سمت کاردار ایران در پاکستان منصوب شد. او مدتینیز در پاکستان زندگی می کرد و به کار تدریس علوم دینی مشغول است.

جملاتی از کاربرد کلمه ابوشریف

آقازمانی در زمان حضور خود در لبنان، میان گروه‌های مبارز فلسطینی و لبنانی به لقب «ابوشریف» شهرت یافت. مواضع ابوشریف در آن زمان حمایت و همکاری با جنبش الفتح در مواجهه و مبارزه با اسرائیل بوده‌است. ظاهراً در آن زمان وی و جنبش الفتح دارای تقابلاتی نیز با برخی مسئولان وقت جنبش امل بوده‌اند.
عباس آقازمانی (زاده ۱۳۱۸ تهران) معروف به ابوشریف، نظامی بازنشسته، سیاستمدار و دیپلمات ایرانی است، که از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و دوران کوتاهی در سال ۱۳۵۹ نیز فرماندهی کل سپاه پاسداران را برعهده داشت. وی در فاصله سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ سفیر ایران در پاکستان بود.
آقازمانی در سال ۱۳۶۶ پس از کشمکش‌های فراوان در ایران، بار دیگر از کشور خارج شد و به افغانستان رفت. در سال‌های ابتدایی دهه ۱۳۷۰ با خروج نیروهای شوروی از افغانستان و سقوط دولت کمونیستی محمد نجیب الله توسط مجاهدین، ابوشریف به همراه گروه‌های جهادی افغان در هنگام فتح پایتخت، وارد شهر کابل شد.