ابوسلیمان دارانی

معنی کلمه ابوسلیمان دارانی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَبوسُلِیمانِ دارانی، عبدالرحمن بن احمد بن عطیّة عنسی دارانی، از عرفای سده ۲ ـ ۳ق بود.برخی نیز او را با انتساب به نام جدش، عبدالرحمن بن عطیه گفته اند.
او را از آن جهت عنسی گفته اند که منسوب به بنی عنس بن مالک از قبایل یمن است. وی در حدود سال ۱۴۰ق متولد شد. مولد ومنشأ او قریه دارایا از قراء دمشق بوده و به همین جهت به دارانی شهرت یافته است، گرچه این نسبت در لغت برخلاف قیاس است. برخی گفته اند که اصل وی از واسط عراق بوده، ولی در دمشق اقامت داشته است. ،
مشایخ
ابوسلیمان از عبدالواحد بن زید ، سفیان ثوری ، ربیع بن صبیح و دیگر عراقیان حدیث روایت کرده و گفته اند که با یزید بسطامی هم مکاتبه داشته است.
معاصرین
از معاصران او می توان ابوجعفر معروف به ابن فرخی و نیز معروف کرخی را که مصاحب وی بود، نام برد. از خویشان وی برادرش داوود بن احمد و فرزندش سلیمان را می توان یاد کرد که هر دو از مشایخ بزرگ شام بوده اند.
شاگردان
...

جملاتی از کاربرد کلمه ابوسلیمان دارانی

و دنیا خود دو چیز بیش نیست: حق است و غیر حق. چون دل در غیر حق بستی بدان قدر از حق گسسته شود و بدان قدر که از غیر وی گسسته شد به حق تعالی نزدیک تر می شود. ابوسلیمان دارانی گوید که آن یک نفس سرد که از دل درویش برآید به وقت آرزویی که از آن عاجز آید، فاضلتر از هزار سال عبادت توانگری. و یکی بشر حافی را گفت، «مرا دعا کن که عیال دارم و هیچ چیز ندارم». گفت، «در آن وقت که عیال تو را گوید که نان نیست و آرد نیست و تو از آن عاجز باشی و درد آن با دل تو گردد، مرا در ن وقت دعا کن، دعای تو در آن وقت از دعای من فاضلتر بود».
یوسف بن الحسین گوید میان ابوسلیمان دارانی و احمدبن ابی الحواری عهدی بود که بهیچ چیز او را مخالفت نکند که فرماید او را روزی احمد آمد و بوسلیمان اندر مجلس سخن همی گفت، گفت تنور بتافته اند چه فرمائی ابوسلیمان جواب وی باز نداد، باری چند بگفت ابوسلیمان گفت برو اندر آنجا نشین چون تنگ دلی بود از وی ساعتی تغافل کرد پس ازان ویرا یاد آمد گفت احمد را طلب کنید که او اندر تنور است زیرا که با من عهدی دارد که خلاف نکند بهرچه من گویم، بنگریستند اندر تنور بود، یک موی بر وی نسوخته بود.