معنی کلمه ابوسبره در لغت نامه دهخدا
ابوسبره. [ اَ س َ رَ ] ( اِخ ) مفتی مدینه بوده است. ( منتهی الارب ).
ابوسبره. [ اَ س َ رَ ] ( اِخ ) ابن ابی رهم بن عبدالعزّی قرشی عامری. صحابی و ذوالهجرتین است. مشاهد را دریافته و بخلافت عثمان درگذشته است. و او سالار جیش عمر بود در فتح شوش و رامهرمز و تستر و جز آن.
ابوسبره. [ اَ س َ رَ ] ( اِخ ) عبداﷲ. صحابی است. و نام او به اول عبدالعزّی بود و پیامبر صلوات اﷲعلیه او را عبداﷲ نامید.
ابوسبره. [ اَ س َ رَ ] ( اِخ ) نخعی. او از فروةبن مسیک و از او حسن بن الحکم النخعی روایت کند.
ابوسبره. [ اَ س َ رَ ] ( اِخ ) یزیدبن مالک بن عبداﷲ الجعفی. صحابی است و او جدّ خیثمةبن عبدالرحمن است.